رمان جیمین
🍁shadow of love: { part 10} 🧸
× صبح با سردرد بدی بیدار شدم به سمت دشویی رفتم و بعد از انجام دادن کارام کولم رو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون به اتاق پایینی رفتم که مامانم رو در حال آماده کردن صبحانه دیدم از پشت بغلش کردم به متقابل بغلم کرد
× سلام مامان
= سلام دخترم صبحت بخیر
× مامان من یکم دیرم شده سریع میخورم میرم
= باشه
ویو ات:
× با سرعت شروع کردم به خوردن صبحانه بعد از چند دقیقه که کامل سیر شدم از صبحانه دل کندم و از مامانم خداحافظی کردم و راهی مدرسه شدم ...امید وارم امروز دیگه کسی منو اذیت نکنه .... نگاهی به ساعت کردم و شروع کردم به تند تند راه رفتن بلخره به دانشگاه رسیدم با دو به سمت کلاسمون رفتم و بعد از اجازه ورود استاد وارد کلاس شدم که متوجه جای خالی صندلیم شدم .... راستی یادم نبود که اون فقدر قرار بود اون روز فقدر وایسن سر کلاس ما اخجون دیگه اذیت نمیشم دیگه نمی تونه سرم داد بزنه با خوشحالی به سمت نیمکتم رفتم و بعد از اویزن کردن کولم به نیمکت حواسمو به درس دادم
ویو یک ساعت بعد:
استاد: خوب زنگ استراحت خورد میتونید برید بیرون فقدر زنگ بعد لباس های ورزشی تنتون باشه که مسابقه ورزشی داریم
× آخ جون من عاشق ورزشم .... همینجوری به حرف های استاد گوش میدادم که دستی پشت سرم نشست از ترس پریدم هوا و یک جیغ بلند زدم وقتی به خودم اومدم متوجه نگاه های استاد و بچه ها شدم از همشون ازخواهی کردم و نگاهمو به پشت سرم دادم که لنا بود ....
× لنا خدا نگم چیکارت کنه زهره ترک شدم
@ وایییی خدا مردم از خنده
× ای مرض من سکته کردم بعد تو میخندی
÷ ات
× ( جیغ) یا خود خدااااا
@÷( خنده)
× ای بمیرین دوتاتون شما دوتا امروز قصد کشتن منو دارید بگیرم بزنمتون هااااا
× با شمام نگاه کجا میکنید هییی
× سرمو برگردوندم که با.....
ادامه دارد🏞
× صبح با سردرد بدی بیدار شدم به سمت دشویی رفتم و بعد از انجام دادن کارام کولم رو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون به اتاق پایینی رفتم که مامانم رو در حال آماده کردن صبحانه دیدم از پشت بغلش کردم به متقابل بغلم کرد
× سلام مامان
= سلام دخترم صبحت بخیر
× مامان من یکم دیرم شده سریع میخورم میرم
= باشه
ویو ات:
× با سرعت شروع کردم به خوردن صبحانه بعد از چند دقیقه که کامل سیر شدم از صبحانه دل کندم و از مامانم خداحافظی کردم و راهی مدرسه شدم ...امید وارم امروز دیگه کسی منو اذیت نکنه .... نگاهی به ساعت کردم و شروع کردم به تند تند راه رفتن بلخره به دانشگاه رسیدم با دو به سمت کلاسمون رفتم و بعد از اجازه ورود استاد وارد کلاس شدم که متوجه جای خالی صندلیم شدم .... راستی یادم نبود که اون فقدر قرار بود اون روز فقدر وایسن سر کلاس ما اخجون دیگه اذیت نمیشم دیگه نمی تونه سرم داد بزنه با خوشحالی به سمت نیمکتم رفتم و بعد از اویزن کردن کولم به نیمکت حواسمو به درس دادم
ویو یک ساعت بعد:
استاد: خوب زنگ استراحت خورد میتونید برید بیرون فقدر زنگ بعد لباس های ورزشی تنتون باشه که مسابقه ورزشی داریم
× آخ جون من عاشق ورزشم .... همینجوری به حرف های استاد گوش میدادم که دستی پشت سرم نشست از ترس پریدم هوا و یک جیغ بلند زدم وقتی به خودم اومدم متوجه نگاه های استاد و بچه ها شدم از همشون ازخواهی کردم و نگاهمو به پشت سرم دادم که لنا بود ....
× لنا خدا نگم چیکارت کنه زهره ترک شدم
@ وایییی خدا مردم از خنده
× ای مرض من سکته کردم بعد تو میخندی
÷ ات
× ( جیغ) یا خود خدااااا
@÷( خنده)
× ای بمیرین دوتاتون شما دوتا امروز قصد کشتن منو دارید بگیرم بزنمتون هااااا
× با شمام نگاه کجا میکنید هییی
× سرمو برگردوندم که با.....
ادامه دارد🏞
- ۴.۷k
- ۲۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط